آخرین روزای آبان!

همزمانی

همینطور که دارم پیش میرم، اتفاقای خیلی جالبی میوفتن.

با تکنیک هایی آشنا میشم که مکمل تکنیکای قبلی هستن. نه! درواقع خیلی فراتر از مکمل. بُعد جدیدی از اون مفاهیم هستن…

این همزمانی ها و پیش اومدن ها خیلی جالبن!

به قول دکتر لن (همون ایهالی کالا هیو لن) وقتی خاطرات (اطلاعات، داده های ذهنی) رو پاکسازی میکنی، ذهن وارد حالت الهام و شهود میشه.

واقعیت اینه که نیروی برتر همیشه ما رو هدایت میکنه. هر لحظه! اما ذهن ما درگیر داده هایی هست که داره. این داده ها تو روش های مختلف اسمای مختلفی دارن.

معمولا انسان دنیای مدرن فقط از دریچه خیلی باریک روانشناسی مدرن این پدیده ها رو بررسی میکنه. اما در کمال تاسف – به عنوان یه دانش آموخته ی روانشناسی – باید بگم که علم قدرت تحلیل تمام پدیده ها رو نداره!

فعلا نداره!

نباید از علم یک دین سفت و سخت بسازیم

اتفاقی که تقریبا تو دنیای مدرن رخ داده. هر چیزی که علمی هست، درست و قابل قبوله. هر چیزی که علم تاییدش نمیکنه خرافه هست!

این نادانیه!

علم نمیتونه همه چیز رو تحلیل کنه. علم داره پیشرفت میکنه، شاید روزی – اگر در جهت درست پیشرفت بکنه و دنیا یا محافل علمی صدای تمام پژوهشگران رو بشنون ! – بتونه پدیده های زیادی رو تحلیل کنه. اما فعلا نمیتونه!

یادمه یه بار تو یکی از کلاس های دانشگاه مدرسمون که آدم خیلی با سواد و کاریزماتیکی بود علوم رو به دو دسته تقسیم کرد، خرافه و واقعی!

و تو قسمت خرافه، مدیتیشن رو در کنار جادو و غیره نوشت.

من بهش اعتراض کردم و گفتم که مدیتیشن خرافه نیست و علم کم کم داره به چیزایی میرسه که اثر مدیتیشن روی مغز رو ثابت میکنن.

اما معلممون گفت که مدیتیشن خرافه هست و تا زمانی که علم به شواهد محکمی دال بر تاثیر مدیتیشن روی مغز نرسه، اینو نخواهیم پذیرفت!!

وای… چه بلاهتی!

یعنی چیزی که عملا انجام میدی و تجربه میکنی رو میذاری کنار تا یه گروه بیان بگن آره ما تست کردیم جواب میده شما هم انجامش بده!!؟

طرفدارای سفت و سخت علم، منو ببخشین. اما علم پاسخگوی تمام نیازهای ما نیست!

علم هنوز قدرت تحلیل تمام پدیده ها رو نداره.

علم هنوز ابزارهای کافی برای تحلیل همه چیز رو نداره!

داره پیشرفت میکنه، اما هنوز کامل نیست!

و من شخصا از علم استفاده میکنم، چند ساله که دارم در مورد نوروساینس میخونم و تحقیق میکنم و تجربه میکنم، و ازش لذت میبرم. اما چیزهایی هست که هنوز نمیتونیم اندازه گیری کنیم.

هنوز تو فرضیه ها و تئوری ها دست و پا میزنیم.

میدونین اعتبار علمی چجوریه؟

بذارین خیلی خلاصه بگم:

کمترین اعتبار علمی مال فرضیه هست! تعریف فرضیه اینه: «یک حدس علمی» مثلا من حدس میزنم که اگه لیوان رو تو فلان نقطه ی زمین پرت کنم هوا، به جاذبه غلبه میکنه!

اگه بتونم دلایل بیشتری برای این موضوع بیارم و کمی اثباتش کنم، فرضیه ی من میشه نظریه (یا تئوری)!

اگه بتونم نظریه م رو کمی محکمش کنم میشه اصل!

و اگه بتونم اصلم رو اثبات کنم طوری که همیشه و همه جا جواب بده، میشه قانون!

مثلا اینکه آب در صد درجه میجوشد یک قانونه! فرقی نداره اینجا باشه یا بالای اورست. اگه دمای آب به ۱۰۰ درجه سانتیگراد برسه میجوشه!

 

حالا، ما تو روانشناسی مدرن حتی یک قانون هم نداریم! همش در حد فرضیه و نظریه هست!

فقط ۲ ۳ تا اصل داریم. از جمله اینکه «رفتار تصادفی نیست».

 

حتی همین علمی که بعضیا انقد سنگشو به سینه میزنن تو حیطه روانشناسی خیلی محکم نیست! اصلا روانشناسی تا سالها علم محسوب نمیشد، شبه علم بود!

کاری ندارم اینا درستن یا نه، دستکاری میشن یا نه، اصلا مهم نیست.

میخوام بگم همه چیز علم نیست. دانش ها و روش های دیگری هم هست. نباید خودمون رو محدود بکنیم!

 

اخیرا تکه های پازل خیلی جالب برام آشکار میشن… پاکسازی، تاثیر صدا، هیپنوتیزم، کتاب های جالب، اتفاق ها، حتی همه اینا تو فصل مناسب و تو زمان های مناسب رخ میدن…

همزمانی های جالبی پیش میان…

یاد تجربه های جیمز ردفیلد تو کتابش «پیشگویی آسمانی» میوفتم.

 

زندگی خیلی جالبه!

حیفه که سرمون رو بکنیم تو یه قوطی و از یه روزنه باریک به دنیا نگاه کنیم و زندگی رو همونقدر محدود تجربه کنیم….

 

اشتراک گذاری:

8 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • مطالبتون خیلی عالیه و جالب اینکه هستن افرادیکه باید اول ب لحاظ علمی مطلبی رو درک کنن تا بعد پذیرا باشن و دکتر جو دیسپنزا خییلی عالی در کتاب شکست عادتهای کهنه ابتدا بصورت علمی مطالب رو بیان کردن و در گام آخر مراقبه رو توضیح دادن تا افرادی ک دنبال سند علمی هستن توی این کتاب ب خواسته شون برسن

    • بله جو دیسپنزا هم بخاطر جو علمی حاکم بر دنیا مجبوره اون مطالب رو با بیان علمی و عصب شناسی بگه که فورا برچسب خرافه نزنن بهش!
      جو دیسپنزا و بروس لیپتون و بقیه کار خیلی ارزشمندی میکنن! :-)

  • درود بر شما استاد گرامی دقیقا چند ماهی میشه که با مدیتیشن وسفر به درون تولد دوباره پیدا کردم وواقعا متحول شدم ویکی دو روزه که باخوندن یه مطلب در مورد مدیتیشن که اون هم حرف استاد شما رو گفته بود بهم ریختم در عجبم از خودم که تجربه ی شخصیم رو نادیده گرفتم وبه لا طائلات طرف گوش کردم امیدوارم شما درراهتون موفق باشید متشکرم ازتون بسیار پیج مفیدی دارید

    • هر کسی از ذهن خودش دنیا رو میبینه… محکم ترین تجربه ها تجارب خودمون هستن! میشه از تجربه های دیگران هم استفاده کرد و صد البته که خوب و مفیده، اما تجربه ی شخصی خودمون رو هم هرگز نباید نادیده بگیریم!
      در نهایت ملموس ترین تجربه ها تجارب خودمون هستن!
      مرسی از آرزوی خوبتون! :-)

  • مربی عزیز سلام!حالتون چطوره؟اینکه با پیج شما آشنا شدم هیچ اتفاقی نیست و نبوده..یه جایی صدا کردم و جواب گرفتم.. خیلی از مطالب رو آشنا بودم مثل همین پاکسازی..و با خیلی‌هاش توسط شما آشنا شدم..درین لحظه از اونی که بودم خبری نیست…فعلآ ذهنم خالی و سفیده و بسیار سبک…و دارم تلاش میکنم با فایل جملات تاکیدی که آرزوهامو برآورده کنم…ممنونتم و امیدوارم هر جا هستین سلامت و موفق باشین 💚💚💚

    • سلام. مرسی من عالیم! شما حالتون چطوره؟
      خیلی خوشحال شدم که این کلمات رو ازتون خوندم..!
      مرسی که برام نوشتین! براتون بهترینارو میخوام. :-)

  • سلام ! امیدوارم که حالتون کلی خوب و عالی باشه !
    این متنتون دقیقا از همین اتفاقای زمان مناسب بود ک خیلی یهویی بهش هدایت شدم و خوندمش.
    اما سوالی که برام به وجود میاد، من خودم از این اتفاقا و شهود های این چنینی همیشه استفاده کردم، از زمانی ک سبک زندگی کردنم رو عوض کردم، اما بعضی وقتا یادم میره چجوری زندگی میکردم ک شهودهارو میدیدم، انگار مغزم کاملا ری استارت میشه و برمیگرده ب دوران قبل تغییر مسیر زندگیم، دوباره همه چی برمیگرده و من نمیدونم دوباره باید چجوری برش گردونم به همون حالت بهتر. گیج میشم و میمونم، مثلا اگه ی خواسته ای دارم و جوابش رو میگیرم، تا ی مدت غرق درش میشم و یهو ب خودم میام میبینم عه من دوباره برگشتم ب نفس و ذهنم شلوغ شده و دوباره دارم کارای قدیمی رو تکرار میکنم، ی مدت گیج میزنم بعد دوباره از ی جایی ی مسیر جدید بهم میرسه و دوباره برمیگردم. چیکار کنم که این تداوم رو حفظش کنم؟ چی کنم ک بتونم نکهش دارم و این قطع و وصلی رخ نده؟

    • چقدر جالب! خوشحالم که راهتون رو به این متن پیدا کردین! :-)

      درسته، همیشه همین اتفاق میوفته. ذهن ما برنامه ریزی شده که بچسبه به نفس. چون معمولا ماها طبق چیزایی که یاد گرفتیم و محیطی که توش بودیم، عادت کردیم که اینطور زندگی کنیم.
      برای اینکه تو شهود و هماهنگی زندگی کنیم، لازمه که از نفس فاصله بگیریم. یکی از بهترین راه ها انجام روزانه ی مدیتیشن هست. مدیتیشن – از هر نوعی که باشه – کمک زیادی به رهایی ذهن میکنه!
      در کنار این موضوع، پاکسازی هم اهمیت زیادی داره. برای مثال وقتی از خدا طلب بخشایش میکنیم، عشق بی کران خدا خیلی چیزارو ذوب میکنه در صورتی که اگه خودمون بخوایم این کارو بکنیم شاید سالها یا ماه ها زمان ببره!
      بنابراین روش های زیادی برای زندگی تو این بعد وجود داره!
      بعضیا که خوب تو این راه جا افتادن، کتابایی نوشتن که کمکمون میکنه!
      کتابای «جیمز ردفیلد» و «دن میلمن» در قالب داستان پیام های مهمی رو منتقل میکنن. اگه وقتشو داشته باشین توصیه میکنم حتما بخونین کتاباشونو!
      و دشمن بزرگی که تو این راه وجود داره رو هم استیون پرسفیلد تو کتاب «نبرد هنرمند»ش معرفی کرده!

دیدگاهتان را بنویسید

لطفا ایمیلتون رو وارد کنید
دانلود فایل