باورها چطور به وجود می آیند
تاحالا فکر کردین که باورها چطور به وجود می آیند ؟
همه میدونیم که باورها نقش تعیین کننده ای تو زندگی و دستاوردهای ما دارن.
اما چیزی که اکثرا نمیدونیم اینه که باورها چطور به وجود می آیند !
باورها همینطوری یهو از آسمون نمیان تو ذهن آدم. باورهایی که شما در مورد هر چیزی دارین، به وسیلهی تفکر پیوسته به وجود اومدن.
منظورم از تفکر پیوسته اینه که در مورد یه موضوعی بارها و بارها و بارها یه مدل فکر کنین.
مثلا اگه ۲۰ سال فکرتون اینه که هرکی سرطان بگیره میمیره، باورتون این میشه که سرطان یه بیماری لاعلاجه!
اگر احیانا کسی هم درمان شد، خوش شانس بوده!
تو حالت اساسی، باورهای ما رو افکار ما میسازن! و افکار ما تحت تاثیر عوامل مختلفی قرار دارن.
خونواده، دین، فرهنگ، مدارس، فیلم ها، کتاب ها، جامعهی دوستان و خیلی چیزای دیگه تو طرز فکر ما تاثیر میذارن.
طرز فکر ما نوع باورهای ما رو میسازن
بعضی باورها بخاطر شرایطی که توش زندگی میکنیم انقدر محکم هستن که انگار وحی نازل هستن! مثل این باور که آسمون آبی رنگه!
و بعضی باورها اساسا ضعیف هستن و به راحتی شکسته میشن. مثل باور ما نسبت به کسی که تاحالا ندیدیمش! شاید به ما گفته باشن فلانی آدم خیلی بدیه، و ما اینو باور کرده باشیم.
اما وقتی ملاقاتش میکنیم میبینیم که به هیچ وجه اینطور نبود.
حالا که تا حدی متوجه شدیم باورها چطور به وجود می آیند ،لازمه که یه نکتهی مهم دیگه رو هم بدونیم:
تقریبا همه چی میتونن روی باورهای ما تاثیر بذارن!
این موضوع هم خوبه، هم بد!
بستگی داره چطور ازش استفاده کنیم.
اگه اطرافمون و زندگیمون پر از چیزای مثبت باشه، باورهای ما هم باورهای مثبتی خواهند بود.
برای مثال دو تا بچه رو در نظر بگیرین که یکی تو یه خونواده ی مرفه بزرگ شده و دیگری تو یه خونوادهی ندار که از بچگی مجبوره دستفروشی کنه.
اگه از بچه اول در مورد پول چیزی بپرسین، خواهد گفت پول درآوردن خیلی راحته! اصلا کاری نداره! اصلا نیازی نیست برای پول زحمت بکشیم. پول هست!
و اگه همین سوالو از بچه دوم بپرسیم، خواهد گفت که برای چندغاز درآوردن باید جون بکنیم و کلی تحقیر بشیم و زیر گرما و سرما تحت هر شرایطی کار کنیم وگرنه زندگی کاملا بهم میریزه!
هر دوی این بچه ها تو یه شهر زندگی میکنن. اما چیزی که باعث میشه باورهای اینا ۱۸۰ درجه از هم متفاوت باشه، محیطیه که توش زندگی کردن.
امکاناتی که از بچگی دیدن، چیزایی که از پدر و مادر و فک و فامیل شنیدن، و شرایطی که به جان تجربه کردن تعیین کرده که باورهای اینا در مورد مسائل مختلف چی باشه!
بنابراین با توجه به الگوها و مثالهای بالا متوجه میشیم که باورهای ما، افکاری هستن که مدام تو سرمون تکرار میشن!
و افکاری که تو سرمون تکرار میشن، به شدت از محیط اطرافمون تاثیر میگیرن.
پس ما قربانی بودیم
با این توضیحات شاید فکر کنین که باورهای شما از دوران بچگیتون توسط دیگران شکل گرفتن و شما تو همون شرایط بزرگ شدین و اینا شدن جزئی از شخصیتتون و شما هیچ دخالتی تو این ماجرا نداشتین.
هرچند این موضوع درسته، اما بازم این باورها توسط خود شما تکرار میشن و محکمتر میشن. چطور؟
توسط طرز فکری که دارین!
اصلا اهمیتی نداره که برای اولین بار چجوری و توسط چه کسی چه باوری تو ذهن شما شکل گرفته.
چیزی که اهمیت داره اینه که شما هنوز هم همونطور فکر میکنین و به همون روش ادامه میدین!
نکته اینه که مغز شما هنوز هم بطور پیوسته زیر بمباران افکار مسموم هست، و در این صورت مشخصا مغزتون چاره ای نداره بجز اینکه مطابق با همون افکار، باورهایی ایجاد کنه.
یه نکتهی سهمگینی وجود داره، و اون اینه که باورهای شما داستان زندگی شما رو مینویسن…!
لطفا همین الان چند دقیقه راجب این موضوع فکر کنین…
و بهم بگین چقدر ترسیدین یا خوشحال شدین ;)
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
خیلی کمکم کردین جواب خیلی از سوالامو پیدا کردم ممنونم از مطالب خوبتون
من فکر میکنم خیلی ترسناکه