مهمترین سوال زندگی شما که شما رو به رویاتون میرسونه
مهمترین سوال زندگی شما چیه؟!
همه میخوان که احساس خوبی داشته باشن. همه میخوان یه زندگی شاد و راحتی داشته باشن، که عاشق بشن، روابط جنسی و عاطفی خوبی داشته باشن، عالی به نظر برسن، و کلی پول در بیارن و معروف بشن و همه بهشون احترام بذارن و انقدر محبوب باشن که وقتی وارد یه جایی میشن مردم از هیجان بالا و پایین بپرن!
همه اینو میخوان – خواستنش خیلی راحته!
اگه ازت بپرسم «تو زندگیت چی میخوای» یه همچین جوابی بهم میدی: «میخوام که شاد باشم و یه خونواده ی خیلی خوب داشته باشم و شغل رویاهامو داشته باشم». کاملا واضحه که این هیچ مفهومی نداره!
یه سوال جالبتر که شاید هیچ وقت از خودت نپرسیده باشی اینه، دوس داری چه رنج هایی تو زندگیت داشته باشی؟
دوس داری برا چی جون بکنی؟
چرا مردم به آرزوهاشون نمیرسن؟
همه میخوان که یه شغل عالی داشته باشن و از لحاظ مالی استقلال کامل داشته باشن – اما همه نمیخوان که هفته ای ۸۰ ساعت کار کنن، به خودشون تعهد بدن، کلی ایده های ناب از صفر بسازن تو ذهنشون و برای انجام دادنشون جون بکنن، که تمسخر و ریشخندهای دیگران رو تحمل کنن و به راهشون ادامه بدن.
مردم میخوان بدون هیچ ریسکی پولدار بشن، بدون اینکه چیزی رو فدا کنن.
همه میخوان که روابط جنسی عالیای داشته باشن و یه رابطهی عاطفی خیلی خوبی هم داشته باشن – اما همه نمیخوان که مکالمات پیچیده انجام بدن، سکوت های سنگین رو تحمل کنن، احساسات دردناک رو ببینن، و حالت های عجیب روانی رو ببینن.
برا همین کنار میکشن. کنار میکشن و تا سالیان سال میگن «چی میشد اگه … »
موضوع اینه که خوشبختی نیاز به تلاش داره! مثبت، عوارض جانبی کنار اومدن با منفی هست.
فرار کردن از چیزای منفی نتیجه ای نداره. زندگی مخلوطی از هر دوی ایناست. هرچی از چیزای منفی فرار کنین بلاخره یه جایی تو زندگی برمیگردن.
اگه یه نگاه عمیقی به زندگی انسانها بندازیم، تقریبا همه دنبال یه چیزای مشابهین. کنار اومدن با چیزای مثبت راحته.
این چیزای منفی هستن که همهمون باهاشون درگیریم.
اهمیت مسائل منفی
بنابراین اون چیزی که ما از زندگی بدست میاریم احساس خوب رویاها و آرزوهامون نیستن، بلکه کنار اومدن و کشتی گرفتن با چیزای منفیه که ما رو به اون احساس خوب واقعی آرزوهامون میرسونه!
مردم هیکل و اندام خوب میخوان. اما اونو به دست نمیارن مگر اینکه استرس و سختی و درد ساعتهای بودن تو باشگاه و تغذیه ی درست و با برنامه کار کردن رو به جون بخرن!
خیلیا میخوان که کسب و کار خودشون رو راه بندازن یا از لحاظ مالی تامین باشن. اما تو نمیتونی کارآفرین موفقی باشی مگر اینکه یه راهی پیدا کنی که ریسک رو به جون بخری، با عدم قطعیت ها کنار بیای، شکست های پی در پی رو تحمل کنی، و دیوانه وار ساعت ها روی چیزی کار کنی که نمیدونی بلاخره موفق میشی یا نه!
خیلیا یه همراه و همسر خوب میخوان. اما نمیتونی یه فرد خیلی عالی رو جذب کنی مگر اینکه یه راهی پیدا کنی که تلاطم عاطفی ناشی از نه شنیدن ها، تحمل کردن میل جنسی که هرگز تخلیه نمیشه، و زل زدن به تلفنی که هرگز زنگ نمیخوره رو با آغوش باز بپذیری. این قسمتی از بازی عشقه! اگه بازی نکنی نمیتونی برنده شی!
چیزی که موفقیت شما رو تعیین میکنه این نیست که شما چی میخواین یا از چی لذت میبرین! سوال اینه که چه دردی رو میتونین تحمل کنین و باهاش کنار بیاین!
کیفیت زندگی شما با تجربیات مثبت تعیین نمیشه، بلکه با کیفیت تجربه های منفی شما تعیین میشه. هرچی بهتر بتونین با تجربیات منفی کنار بیاین، بیشتر میتونین زندگی خوب و موفقی داشته باشین.
خواستن و کائنات
حرفای مزخرف زیادی هستن که میگن: «فقط کافیه اون چیزی که میخوای رو به اندازه کافی بخوای و کائنات اونو بهت میدن!»
خب همه یه چیزایی رو میخوان. و همه به اندازه کافی میخوانش. موضوع اینه که اونا نمیدونن که چه چیزی رو میخوان، یا چه چیزی رو «به اندازه کافی» میخوان.
چون اگه مزایای یه چیزی رو تو زندگی بخواین، باید هزینهش رو هم بخواین.
اگه یه بدن خیلی توپ بخواین، باید عرق ریختن، درد، صبح زود بیدار شدن، و گرسنگی کشیدن رو هم بخواین.
اگه یه قایق لوکس و جزایر هاوایی رو بخواین، باید دیر خوابیدن ها، کارای خطرناک تو کسب و کار، و احتمال خورد کردن اعصاب یکی دیگه یا ده هزار نفر دیگه رو هم بخواین.
اگه میبینین که یه چیزی رو ماه ها یا سالها میخواین و هیچ اتفاقی نمیوفته، و حتی بهش نزدیک هم نمیشین، اونوقت احتمالا چیزی که شما میخواین در واقع یه فانتزیه، یه رویا پردازی یا یه امید واهیه!
شاید چیزی که شما میخواین واقعا اون چیزی نیست که میخواین، فقط از خواستنش لذت میبرین!
شاید اصلا به هیچ وجه اونو نمیخواینش.
بعضی وقتا از مردم میپرسم، دوس داری چطور رنج بکشی؟
مردم یه جوری بهم نگاه میکنن که انگار ۱۲ تا دماغ دارم! اما من این سوالو میپرسم چون این سوال چیزایی در مورد اونا بهم میگه که رویاها و فانتزیاشون هرگز نمیتونه بگه.
چون بهرحال شما مجبورین یه چیزی رو انتخاب کنین. نمیتونین یه زندگی بدون رنج داشته باشین! نمیشه که کل زندگی گل و بلبل باشه.
و در نهایت سوال سختی که اهمیت داره همینه!
سوال در مورد لذت سوال ساده ایه. و تقریبا همهی ما جوابهای مشابهی براش داریم.
سوالی که جذاب تره و اهمیت بیشتری هم داره در مورد رنج هست. اون دردی که میخوای تحملش کنی چیه؟
جواب این سوال در نهایت شما رو به یه جایی میرسونه. این سوالیه که زندگیتونو عوض میکنه.
این چیزیه که من رو من، و تو رو تو میکنه! این چیزیه که بهمون معنا میده و ما رو از هم جدا میکنه و در نهایت به هم میرسونه.
تجربهی من…
اکثر سالهای جوونی رو من رویا پردازی میکردم که موسیقی دان بشم یا یه نوازندهِی گیتار برقی خیلی معروف بشم.
هر قطعه موسیقی خفنی که میشنیدم چشامو میبستم و خودمو تصور میکردم که روی سِن دارم این قطعه رو اجرا میکنم و مردم داد میزنن و عقل از سرشون میپره. برای این خیالپردازیا بدون اینکه بدونم ساعت ها وقت میذاشتم.
تا سالها این فانتزیا ادامه داشتن. ولی هرگز سوال این نبود که آیا میتونم این کارو بکنم یا نه، سوال این بود که کِی میتونم. من زمانم رو برای چیزای دیگه اختصاص میدادم و اول باید درسمو تموم میکردم، بعد باید پول در میاوردم. بعد باید یه فرصتی پیدا میکردم. و بعد… و بعد هیچی.
فارغ از اینکه من نصف عمرمو برای این موضوع خیالپردازی کردم، واقعیتش هیچ وقت نیومد. برا من خیلی طول کشید و هزینهی زیادی هم برد تا اینکه بلاخره بفهمم چرا : من واقعا اینو نمیخواستم!
من عاشق نتایجش بودم – تصویر خودم روی صحنه، خوشحالی و جیغ و داد مردم، من که تمام وجودمو تو موسیقیای که اجرا میکنم میریزم – اما من عاشق مراحل رسیدن به اونجا نبودم.
و بخاطر همین، من تو این رویام شکست خوردم. بارها شکست خوردم. لعنت بهش، من حتی به اندازه کافی تلاش هم نکردم که شکست بخورم.
هر روز مثل خر تلاش کردن، تشریفات پیدا کردن یه گروه خوب برای تمرین کردن، رنج پیدا کردن مخاطب و جمع کردن آدما که براشون موزیک بزنی. سیم های پاره شده، آمپلی فایر خراب، حمل و نقل ۲۰ کیلو وسایل بدون ماشین. و …
این یه کوهی از رویاهاس که یه کیلومتر کوهنوردی داره تا برسی به قله. و چیزی که برا من کلی طول کشید تا بفهمم این بود که من خیلی دوس نداشتم کوهنوردی کنم. فقط تصور قله برام لذت بخش بود!
فرهنگمون بهم میگه که یه جورایی شکست خوردم، که بی عرضه م!
چیزای موفقیت بهم میگن که به اندازه کافی شجاع نبودم، به اندازه کافی انگیزه نداشتم یا زیاد به خودم باور نداشتم.
اهالی کسب و کار و استارت آپ ها اگه بودن میگفتن که من جا زدم و دنبال رویام نرفتم و بهتره که برم تو گروه های فکری عضو بشم و از قانون جذب استفاده کنم و …
اما واقعیت خیلی ساده تر و واضح تر از این حرفاس. من فکر میکردم که یه چیزی رو میخوام، اما مشخص شد که نمیخوام! تمام.
من پاداش آخر رو میخواستم نه تلاش رو. من نتیجه رو میخواستم، نه مراحل رو. عاشق پیروزی بودم اما نه عاشق نبرد. و زندگی اینطوری کار نمیکنه!
حرف آخر
کسایی که از تلاش کردن تو باشگاه لذت میبرن کسایین که هیکل خوبی بدست میارن. کسایی که از ساعت های طولانی کار کردن لذت میبرن کسایین که شرکتشون رو رشد میدن. کسایی که از استرس ها و طرد شدنای سبک زندگی هنرمندی لذت میبرن کسایین که در نهایت رویاشون رو میسازن.
این مقاله در مورد اراده یا سخت کوشی نیست. این نصیحت «نا برد رنج گنج میسر نمی شود» نیست!
این ساده ترین و پایه ای ترین جزء زندگیه: تلاش ما موفقیت ما رو تعیین میکنه. پس دوست من، تلاشت رو هوشمندانه انتخاب کن!
کلیت این مقاله رو از این کتاب نوشتم، البته تو ترجمه یه جاهاییشو عوض کردم و دخل و تصرف کردم و از تجربیات شخصیم هم گفتم.
ترجمه فارسی این کتاب رو میتونین از اینجا تهیه کنین. (از این لینک میتونین با ۵۹% تخفیف بخرینش!)
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
4 Comments
Join the discussion and tell us your opinion.
عالی
خاموش بودم و روشنم کردی دستت درد نکنه بسیار عالی.
سلام
ممنون از مطالب خوبی که به اشتراک می گذارید تا دیگران هم استفاده کنند.
از مطالب بالا به شدت یکه خوردم!
فهمیدم تو خوابم و فکر می کردم بیدارم…
۳۶ سالمه! ولی با خواندن مطالب بالا فهمیدم باید از صفر شروع کنم.
حال نمی دانم واقعا خواسته ی واقعی من چی هست که تلاش کردن را برایش شروع کنم؟!!
لطفا یادم بدهید که چگونه بازنگری در خود را بیاموزم، که بتوانم در مسیر صحیح قدم بردارم.
«همیشه شاد و سلامت باشید»
خوشحالم که این پست براتون مفید بود و باعث شده عمیقتر به زندگیتون نگاه کنین :-)
به زودی در مورد این موضوع یه پست کامل و دقیق خواهم نوشت…
با ما همراه باشین :-)
به نظرم بهتره یه نگاهی به پست های #هزارسرو_آلفا تو اینستاگرام هم بندازین!