بلاگ

سیستم باورها : نظام باورها چیست و چگونه روی زندگی شما تاثیر میگذارد

سیستم باورها - belief system

سیستم باورهای شما نیروی مخفی پشت رفتارتون هست.

سیستم باورها به همراه شخصیت، ژنتیک، و عادتهاتون، قوی ترین نیروییه که روی تصمیم گیری های شما، نحوه ی گفتگو، و واکنشتون به اتفاقات زندگی تاثیر میذاره.

به معنای واقعی کلمه، سیستم باورهاتون روی تک تک رفتارهای شما تاثیر میذاره.

انسان ها در طول زندگیشون هزاران هزار باور مختلف رو در خودشون رشد میدن – در مورد تمام جنبه های ریز و درشت زندگی! ما این باورها رو توسط چیزهایی که از دیگران میشنویم، فیلمهایی که میبینیم، چیزایی که میخونیم و تمام تجربه هایی که در زندگی میکنیم کسب میکنیم.

تک تک این باورها به همدیگه ربط دارن، و روی همدیگه تاثیر میذارن و در نهایت یک سیستم باورها رو بوجود میارن.

 

سیستم چی هست؟

یه سیستم دارای این سه ویژگی اصلیه:

  • از چند عنصر تشکیل شده
  • این عنصرها باهم تعامل دارن
  • این عنصرها طوری سازماندهی شدن که به یه هدف خاص برسن

تو سیستم باورها مشخصه که این عناصر باورها هستن.

باورها باهم ارتباط دارن. اگه یک باور عوض بشه، روی بقیه باورها هم تاثیر خواهد گذاشت. اگه یه باور بنیادین تغییر کنه، مشخصه که بخش اعظمی از سیستم رو بهم میریزه. اگه گروهی از باورها عوض بشن، قسمتهای دیگه ی سیستم باید دوباره سازماندهی بشن تا با این باورهای عوض شده بتونن ارتباط داشته باشن.

ما در فرآیند تکامل چیزای زیادی رو بوجود آوردیم تا بتونیم رشد کنیم. و موضوع جالب اینه که رشد روانی ما خیلی سریعتر از رشد فیزیکی بوده. یکی از ابزارهای این رشد روانی سیستم باورها‌ی ما هست.

هدف نهایی تمام سیستم های باور اینه که انسان بتونه زنده بمونه و ژنهاش رو منتقل کنه.

علاوه بر این هدف نهایی، یه سری هدفهای دیگه‌ای هم دارن این سیستم باورها .

برای مثال، باورهایی که روی ازدواج تاثیر میذارن اساسا بخاطر اینن که ما بتونیم تولید مثل کنیم و ژن‌هامون رو منتقل کنیم (حرف من نیست، از دیدگاه تکاملی اینجوریه)

باورهایی که روی تصمیم گیری، مذاکره و بیزنس تاثیر میذارن، بخاطر اینن که تو جامعه یه جایگاهی واسه خودمون بسازیم.

باورهایی که روی ابهام و اضطراب تاثیر میذارن بخاطر اینه که انسجام روانیمون رو حفظ کنیم و پیش بریم.

به زبون ساده تر سیستم باورها بخاطر این وجود دارن که ما بتونیم نیازهای مشخصمون رو تامین کنیم – نیازهای جسمی، روانی، عزت نفس، احساس تعلق، عشق و …

یه مثال

یکی از نویسنده هایی که پیگیر کتاباش بودم ست گودین بود. بحثش این بود که دنیا داره عوض میشه و به سمت اقتصاد پروژه محور حرکت میکنه، و امنیت شغلی بلند مدت در چنین اقتصادی وجود نخواهد داشت.

منظورش اینه که شغل هایی که مثل شغل پدران ما باشه دیگه وجود نخواهد داشت. شغلهایی مثل کارمندی که آدما چندین سال تو یه مکان کار کنن و یه درآمد مشخصی داشته باشن.

برای کسی که تو ایران بزرگ شده و خیلی دغدغه نوآوری و خلاقیت و اینچیزا نداشته، این طرز فکرها خیلی مخربن.

حالا، در معرض یه همچین تفکری قرار گرفتن خیلی سریع سیستم باورهای شما رو عوض نمیکنه!

اما اگر به مدت زیادی در معرض افکار و باورهایی قرار بگیرین که سیستم باورها ی شما رو زیر سوال ببره، کم کم باورهایی که تو سیستم باورها تون وجود داره سست میشن.

خیلی وقتا، این فرآیند مثل افتادن قطره آب روی سنگه. در نهایت آب میتونه شکل سنگ رو عوض کنه، اما خب زمان میبره.

اما گاهی ما تو یه محیط کاملا متفاوت قرار میگیریم. فرض کنین از ایران (که مردمش خیلی اهل سخت کوشی و این داستانا نیستن) مهاجرت کردین به یه کشوری مثل ژاپن (که مردمش معروفن به سخت کوشی)! تو یه همچین شرایطی که محیط کاملا افراطی با سیستم باورها‌ی ما در تضاد هست، خیلی سریعتر از چیزی که فکرشو میکنین روی سیستم باورها‌تون تاثیر میذاره و اونارو عوض میکنه.

تو شرایط زیادی این اتفاق میتونه بیوفته. مثلا با یه گروه جدیدی رفاقت کنین. کتابهای افراد خاصی رو پیوسته مطالعه کنین. یا همون مهاجرت که گفتم…

با این حال، تغییر ناگهانی سیستم باورها تاثیرات مخربی روی احساس و ثبات فرد میذاره.

اگه از فردا تو یه محیط جدیدی قرار بگیرین که با باورهای شما در تضاده و اونارو زیر سوال میبره، احساساتی مثل خشم، اضطراب، سردرگمی، شوک و فرسودگی رو تجربه میکنین.

 

در شرایط خیلی جدی، باورهای بنیادی سیستم باورها‌ تاثیر می‌پذیرند.

منظورم از باورهای بنیادی اون دسته از باورهایین که نگرشتون به خودتون رو تعیین میکنن. این باورها بنیان هویت شما رو شکل میدن. اینکه من کی هستم؟ وقتی این باورها رو زیر سوال میبرین یعنی دارین کل هویت و وجودتون رو زیر سوال میبرین.

مثلا شوک فرهنگی (همون داستان مهاجرت) بخاطر همین موضوعه. برا همینه که اکثر افرادی که مهاجرت میکنن ماه ها یا سالهای اول حالشون حسابی بده. تصور کنین یه جایی هستین (یا تو شرایطی هستین) که کل تصویری که تا الان از زندگی داشتین براتون بی معنی میشه.

استفاده درست از زمان

تغییر سیستم باورها موجب رشد می‌شود

وقتی تو شرایطی قرار میگیریم که سیستم باورها‌مون زیر سوال میرن، اول جبهه میگیریم، و بعد از مدت کوتاهی به این نتیجه میرسیم که یه اشکالی تو کارمون هست.

اوایل یکم حالمون بد میشه، مضطرب میشیم، احساس گم گشتگی میکنیم تو زندگی، اما بعد از یه مدت، سیستم باورها دوباره خودشون رو با باورهای جدیدی که شکل گرفتن (که اغلب ناخودآگاهن، مگر اینکه راهشو بلد باشیم و خودمون دست به کار شیم) تنظیم میکنن و در نهایت با محیط وفق پیدا میکنیم.

حتما میدونین که در طبیعت قوی ترین موجودات زنده نموندن. اونایی که در کل تاریخ تونستن دووم بیارن، گونه‌هایی بودن که سازگاری بیشتری داشتن!

تعریف هوش هم همینه. هوش یعنی میزان سازگاری فرد با محیط.

بگذریم… با همه‌ی اینها، یه سری خطراتی وجود داره:

۱- تو شرایطی که فرد اوایل حالش بد میشه، فکر میکنه خودش یه مشکلایی داره و شروع میکنه به اینکه خودشو از شر اون مشکلا خلاص کنه. به خودش این زمان رو نمیده که باورهای جدید خودشون رو تو سیستم باورها جا بدن. نتیجه چی میشه؟ دچار یه بحران هویت طولانی مدت میشن.

۲- موردی که خیلی شایع‌تر هست اینه که وقتی افراد شرایط جدید و باورهای جدید رو میبینن، و سیستم باورها‌ی خودشون رو در خطر میبینن، شروع میکنن به جنگیدن و رد کردن باورها‌ی جدید. وقتی این کارو میکنن، به خودشون این امکان رو نمیدن تا اطلاعات جدید رو جذب کنن و رشد کنن. نتیجه چی میشه؟ دچار احساسات عجیب و منفی و اضطراب طولانی مدت میشن.

 

چاره چی هست؟

خب، راه کلیش اینه که فرآیند رو بشناسین و به خودتون زمان بدین و اجازه بدین این اتفاق بیوفته.

وقتی آغوشمون رو به روی تغییرات باز میکنیم و به خودمون زمان میدیم، باعث میشیم که باورهای جدید خودشون رو تو سیستم باورها جا کنن و کل سیستم رو تغییر بدن.

رشد فردی واقعی اینجوری اتفاق میوفته. وقتی که تبدیل میشیم به یه آدم کاملا جدید. وقتی که باورهامون به قدری تغییر میکنن که افراد نزدیک به ما باورشون نمیشه که ما همون آدم سابق باشیم.

اما…
باورهای بهتر و به درد بخورتری جایگزین کردیم یا باورهای بدتر و مخرب‌تر؟! سوالیه که هر روز باید از خودمون بپرسیم…

 

اصلا اینا به چه درد شما میخوره؟

اول اینکه، با دونستن اینا دیگه نباید تو موقعیت‌هایی که باورهاتون زیر سوال رفته احساس نگرانی و اضطراب و سردرگمی داشته باشین. با فرآیند که آشنا شدین! اول مقاومت ایجاد میشه بعد که کمی نرمی نشون دادین فرآیند تغییر و جا گرفتن باور جدید. (البته اگه باور مناسبی به سیستمتون تزریق نمیشه مجبور نیستین اجازه بدین این اتفاق بیوفته!) هر باوری که تو هر زمینه ای وارد سیستم باورها بشه، اون بخش از زندگی رو دقیقا به همون شکل تغییر میده. این موضوع ربطی به قانون جذب و این مسائل نداره، یه موضوع علمی اثبات شده‌س که تو شاخه‌های روانشناسی شناختی و نوروساینس بیشتر مطرحه!

نکته: اگه باوری که از محیط (یا هر منبع دیگه‌ای) دارین میگیرین خیلی بهمتون ریخت و نتونستین اضطرابتون رو کنترل کنین، مجبور نیستین تحملش کنین! با یه مشاور شناختی خوب در موردش صحبت کنین.

مورد دوم اینکه، از فرصت‌هایی که پیش میاد برای رشد و بهتر شدن خودتون استفاده کنین.

یعنی وقتی شرایطی براتون پیش اومد که سیستم باورها رو متزلزل کرد، از این فرصت استفاده کنین و خودتون رو در معرض منابع خوب قرار بدین. نوشته‌های خوب، فیلمهای خوب، دوستان خوب، و …

شخصیتی رو بسازین که دوست دارین!

از خودتون بپرسین:

تا حالا چه کسی بودم؟ الان چه کسی هستم؟ دوست دارم چه کسی باشم؟

کدوم باورها منو از حرکت به سمت چیزی که میخوام باز داشتن؟ یا باورهای محدود کننده ی من چیا هستن؟

 

سوم اینکه وقتی تو یه محیطی هستین که دوست ندارین باشین، میتونین آگاهانه اون جنبه هایی از سیستم باورها رو که میخواین تغییر بدین رو در معرض شوک قرار بدین.

خودتون رو وارد یه گروه کاملا متفاوت کنین. مثلا اگه خجالتی هستین و روابط عمومی ضعیفی دارین، خودتونو وارد گروه آدمایی بکنین که اهل معاشرت و بگو بخند و رفت و آمدن. (طبیعتا اوایل سخت خواهد بود!) یا برین یه شهر یا کشور دیگه. یه شغل کاملا متفاوت با شغلی که الان دارین انتخاب کنین و توش فعالیت کنین. در مورد موضوعی که میخواین کلی کتاب بخونین.

سیستم باورها - جامعه دوستان
جامعه دوستانت بیش از چیزی که فکر میکنی تاثیر دارن روی زندگیت!!

خلاصه سیستم باورها

برای اکثر مردم، سیستم باورها یه نیروی مخفیه که کل رفتار و توجه و کلا زندگیشون رو تحت تاثیر قرار میده. آگاه شدن از نحوه تاثیر گذاری باورها روی رفتار، و آگاهانه عوض کردن سیستم باورها باعث میشه رفتار و عادتهای جدیدتون منطبق با اون سیستم باشه.

این یعنی کل زندگی شما در جهتی که میخواین عوض میشه!

و حالا شما از این موضوع آگاه هستین.

این مقاله رو به دوستاتون بفرستین و سعی کنین باهم از استراتژی ها استفاده کنین. نظر و تجربه‌هاتونو این پایین تو بخش نظرات بگین یا برام ایمیل کنین.

اشتراک گذاری:

9 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • عاااالی،بحث فوق العاده ای بود،ممنون میشم تو مقالات بعدی بازم راجبش حرف بزنین

  • سلام. شما نوشتین نظر و تجربه‌‌هاتون رو بنویسید. ولی جسارتاً من یه پرسش دارم؛ چرا باورهای من عوض نمیشه؟ شاید هم دارم سؤالی اشتباه می‌پرسم. چرا هروقت روی مقوله‌ای برنامه‌ریزی مثبت می‌کنم و نهایت سعی‌ام رو می‌کنم که مثبت فکر کنم و به یه نتیجه‌ی عالی برسم (از کوچک‌ترین و بی‌اهمیت‌ترین مسائل بگیرید تا مهم‌ترین و حیاتی‌ترین) همه‌چی برعکس از آب درمیاد؟ چرا همیشه نتیجه‌ی افکارِ مثبتم، منفی میشه؟ یعنی من به خودم اجازه‌ی تغییر نمیدم و نمی‌ذارم باور جدید‌ به سیستمم تزریق بشه؟

    • خب شما باید اول اون باور یا باورهای مخرب رو کشف کنین، بعد بیاین روی اصلاح اونا کار کنین!
      برای اصلاح باور هم لازمه که از روشهایی مثل عبارات تاکیدی، تجسم خلاق، خودهیپنوتیزم، کار عملی (که با عمل نشون بدین که بر اساس باور جدید حرکت میکنین) و … استفاده کنین.
      اگه روی اینا کاری نکنین و دوباره و دوباره تلاش کنین، خب نتیجه هم همون خواهد بود طبیعتا!

دیدگاهتان را بنویسید

لطفا ایمیلتون رو وارد کنید
دانلود فایل